شایان نجاتی ::
شنبه 84/7/16 ساعت 8:56 صبح
باز مینویسم از امید و ماندن عشقی بزرگ
تو که چشمانت به زیبایی رنگین کمان بعد بارون بهاره
دستانت به مهربانی خود باران
من در افاق نگاهت در انتهای سو سوی چشمانت گم شده ام
این دلم که هدیه خداست تقدیم به تو
من مثل کویری سرد بودم
از نوازش بارانی بر وجودم بی نصیب بودم
تو همان باران بودی که بر من باریدی
که من شده شدم سبزه زار اعجاز و جود پاکت
من افتاده ای بودم در اغوش گنگ سکوت شب
تا که مهربانی دستانت بر سرم کشیده شد
تا دوباره روز را از دریچه چشمانت دیدم
دستانت اسمانی بود
نمی دانم شاید هم دستانت از اسمان بر من خاکی بارید
ای عشق تو که امدی در کنارم
نقش عشقی اتشین در قلبم باقی مانده
ای عشق اسمانی مرا دریاب
این بود اعجاز عشق تقدیم به همه دوستان با وفا و گلم
کلام مهربانی()